امروز با حس بهتری رفتم سرکار،روز دوم بود و هوا عالی

هرچند طبق عادت همیشه زودهنگام از خواب بیدار شدن برای من بسیااااااااااار دشوار بود! اما با اینکه هنوز عادت نکردم  در مسیر به این فکر میکردم  که با دو روز امدن بیرون چقدر هوای سرم درمان که نه ولی بهتر شده، کمی حس قدرت در وجودم بیدار!

ولی به رسم هر ناشتا وعده ی خیال و وهمش امد به سراغم!

فکر کردم پس اونی که هر روز بیرون میرفته ؛ میرفته سر چند جور کار و با آدمهای مختلف سروکار داشته با اونهمه مشغله ای که داشته پس تا الان حتما کاملاااااااااااااااا فراموشم کرده! شاید حتی اسمم یادش نمیاد!!

چقدر مسخره به نظرم امد تمام گریه ها و بی قراری هام هرچند دست خودم که نبود! واقعا سعی میکردم بهتر شم! اونهمه مشاور! رفتن ها ، گریه و ناراحتی و بیقراری و یاس و تلخکام کردن لحظات شیرین خودم و خانواده و دوستانم!

لعنتتتتتتتتتتتتت

یعنی میشه دوماه دیگه جوری بشه که تمام حسم از بین بره؟! 

بیدار نشم که اولین کارم گریه باشه؟

دیدن عکسش و چک کردن پیجش باشه؟

یعنی میشه تو لحظات خوشی که پیش میاد و میخندم به سه ثانیه نکشیده تبدیل نشه به بغض ،نشه عذاب وجدان!

یعنی میشه برگردم به گذشته و برای خودم به خودم برسم،لباس زیبا بخرم و تو هرلحظه اش فکر نکنم الان نظرش چی بود اگر این رو میدید؟

یا این فکر سراغم بیاد که برای چی به خودم برسم؟ برای چی این رو بپوشم؟ یا وقتی قرار نیست اون ببینه

این مدت حس میکنم چندسالی بهم اضافه شده! موهام که کاملا مشهوده که چقدر سفید شده! زیرچشمام گود رفته! 

دلم میخواد تموم بشه و برگردم به زندگی

سرکار یک مشکلی پیش امده و اونم اینه که فردا باید برای کارم به یک اداره برم که نیاز به سابقه کار داره گمونم ، باتمام وجودم میخوام که نداشته باشه! اصلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دلم نمیخواد بهش رو بزنم! از روبرو شدن باهاش نگرانم 

یاد آخرین رفتاراش که چطوری 180 درجه تغییر کرده بود و توهین آمیز بهم گفت با منشی حرف بزن! منشی که دلیل دعوامون بود! کسی که فکر میکنم بخاطر اون  من رو رها کرد! 

کاملا معلوم بود که میخواست ثابت کنه که ببین بین من و  این چیزی نیست؟!!! کسی که میگفت من سینه سپرت میشم ! من رهات نمیکنم بخاطر هیچ چیز و هیچ کس تو دنیا.!

میدونم از آرامش نبود من لذت میبره و نمیخوام نه آرامش اون بهم بخوره و نه غرور من دوباره دست مایه بازی این آدم بشه

یعنی اینبار هم  همون شیوه تلافی جویانه رو در پیش میگیره!

بهرحال امیدوارم سابقه نخواد و اگرم بخواد تمام تلاشم رو میکنم تا از جاهای دیگه حلش کنم

ای خدا اصلا دلم میخواد بیخیال همه چی شم و بمونم خونه! 

شایدم در نهایت تسلیم شدم و اینکار رو کردم! چون قوی بودن توی این شرایط  به مراتب سختتر از حفظ ظاهری آرام و قوی است

 و در نهایت در اووووووووووج دلتنگی اما اصلااصلا اصلا دلم نمیخواد باهاش یا با منشیش مواجه شم!

 

 

میکنم ,میشه ,تمام ,چقدر منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ارزانی لانه یک عقاب پرسش مهر 18 سال تحصیلی 97-96 تعمیرات ویرپول در تهران غمگین/شکست عشقی/بغض Everlyyrm3 Home