ساعت 2:02 شب و من روی تخت در تاریکی نشسته ام و به شدت بی تاب و دلشکسته، دیگه واقعا حس میکنم نرمال نیستم، این عشق نیست، جنونه! اعتیاده! سمت چپ سینه ام تمام مدت درد میکنه و بدنم می لرزه، کمرم منقبض شده! از سردردم نگم ک دردش برام عادی شده! از خودم منتفرم!! چرا نمیتونم رهاش کنم! اوضاع خوب نیست! البته ظاهرا بد نیست ولی در حقیقت افتضاحه! یک شخصیت مضحک از خودم ساختم! حالت تهوع دارم! خس یک معتاد گوشه خیابون افتاده رو دارم! آره منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مانکن جدید روانشناس خوب در آبادان دکتر جعفر نیک نظر ArasHShokrI اطلاعات عمومی الکترونیک تولید مانتو rpmsport سه سوته خرید کن تحویل بگیر تست پلاس حریم تنهایی